پست ها و استاتوس های فیسبوکی جدید و بسیار خنده دار
پست ها و استاتوس های فیسبوکی جدید و بسیار خنده دار
مطلبی بسیار شادی آور و خنده دار مطمئن باشید پشیمون نمیشید
تو خیابون وایساده بودم که یه دختره اومد ازم سوال کرد :
ساختمان فارابی کجاست ؟
گفتــــم :اون ساختمونه رو میبینی اونور خیابون اونجاس
گفت :باید برم اونــــــور خیابون؟؟؟
من:نه نیاز نیست شما بری اونطرف .ساختمونو میگیم بیاد اینور!!!!!!!
دختره :بی ادب منو مسخره میکنی؟؟یعنی من نمیفهمم؟!!!
من :نیاز نیست تو رو مسخره کنن تو فابریک مسخره ای
بین همین صحبتا بودم که یه دختره دیگه اومد
ازم سوال کرد :ببخشید آقا مستقیم کجا میشه؟؟؟ ؟
من :یکم برو بالا تر بپیچ دست چپ ....اونجاس .
دختره:آقا متشکرم
==================================
یك خانم و يك آقا كه سوار قطاري به مقصدي خيلي دور شده بودند،
بعد از حركت قطارمتوجه شدندكه در اين كوپه درجه يك كه تختخواب دار هم ميباشد
با هم تنها هستند و هيچ مسافر ديگري وارد كوپه نخواهد شد.
ساعتها سفر در سكوت محض گذشت و مرد مشغول مطالعه و زن مشغول بافتني بافتن بود.
شب كه وقت خواب رسيد خانم تخت طبقه بالا و آقا تخت طبقه پايين را اشغال كردند.
اما مدتي نگذشته بود كه خانم از طبقه بالا، دولا شد و آقا را صدا زد و گفت: ببخشيد!
ميشه يه لطفي در حق من بفرماييد؟
- خواهش ميكنم!
- من خيلي سردمه. ميشه از مهماندار قطار براي من يك پتوي اضافي بگيريد؟
مرد جواب داد: من يه پيشنهاد دارم!
زن : چه پيشنهادي؟
مرد: فقط براي همين امشب، تصور كنيم كه زن و شوهر هستيم.
زن ريزخندي كرد و با شيطنت گفت: چه اشكال داره ، موافقم!
- قبول؟
- قبول!
مرد گفت ، خب ، حالا مثل بچه آدم خودت پاشو، برو از مهموندار پتو بگير.
يه ليوان چائي هم براي من بيار. ديگه هم مزاحم من نشو
===============================================
میدونید فرق بقیه پسرا با من چیه !؟
اونا تو تخت خواب دنبال گوشی میگردن به مخاطب خاص اس بدن
اون وقت من دنبال طول و عرض پتومم...
والا...
=====================================
به این ترتیب ۳۱۳ روز باقی میماند .
برای یک فرد نرمال مشکل است . بنابراین ۲۶۳ روز دیگر باقی میماند .
بنابراین ۱۴۱ روز باقی میماند .
که جمعا در سال ۱۵ روز میشود . پس ۱۲۶ در روز باقی میماند .
پس ۹۶ روز باقی میماند .
چرا که انسان موجودی اجتماعی است . این خود ۱۵ روز است. پس ۸۱ روز باقی میماند .
و آن را در خشتک خود پنهان کردندی
و ناله سر داد که دیس کو؟؟؟
مریدان هرکدام به دنبال دیس روانه گشتند و در پی آن در آمدند
و مایوس از پیدایش دیس پیش شیخ شرف یاب شدنی
ناگه شیخ خنده ای بس شیطانی سر داد و بگفت
همانا که دیس در خشتک خود پنهان کردیم
تا شما را اسگل بنماییم و بساط سرور و مفرح ذاتی فراهم کنیم
مریدان که از این شوخی شیخ ب شگفت آمدند
جملگی خشتک بدریدند و دیوانه شدندی
و به شادی پرداختند و هلکوپتری ها و بریک ها زدندی
و عده ای سر به ره بیابان نهادند
یکی از مریدان از شدت ذوق چنان خشتک میدرید
و بالا پایین میجهید که گویی آسمان به زمین نازل شده
روایت است برخی از مریدان از شدت هیجان به همراه خشتک
خود را نیز دریدند و به دیار باقی شتافتند
از آنجا بود که به مکانی که در آن به شادی میپرداختند " دیس کو " گفته شد
و بر اثر گذشت زمان به " دیسکو " تبدیل گشت
من و نامزدم قرار ازدواجمون رو گذاشته بوديم.
والدينم خيلي کمکم کردند، دوستانم خيلي تشويقم کردند
و نامزدم هم دختر فوق العاده اي بود
فقط يه چيز من رو يه کم نگران مي کرد و اون هم خواهر نامزدم بود…!
اون دختر باحال، زيبا و جذابي بود که گاهي اوقات بي پروا با منشوخيهاي ناجوري مي کرد
و باعث مي شدکه من احساس راحتي نداشته باشم.
يه روز خواهر نامزدم با من تماس گرفت و از من خواست
که برم خونه شون براي انتخاب مدعوين عروسي!
سوار ماشينم شدم و وقتي رفتم اونجا اون تنها بود و بلافاصله رک و راست به من گفت
اگه همين الان پنجاه هزار تومان به من بدي بعدش حاضرم با تو...
من شوکه شده بودم و نمي تونستم حرف بزنم.
اون گفت: من ميرم توي اتاق و اگه مايلي بيا پيشم.
وقتي که داشت از پله ها بالا مي رفت من بهش خيره شده بودم و بعد از رفتنش
چند دقيقه ايستادم و بعد به طرف در ساختمون برگشتم و از خونه خارج شدم..
يهو با چهره نامزدم و چشمهاياشک آلود پدر نامزدم مواجه شدم!!
پدر نامزدم من رو در آغوش گرفت و گفت:تو از امتحان ما موفق بيرون اومدي.
ما خيلي خوشحاليم که چنين دامادي داريم،به خانواده خوش اومدي..!!!
اما ( خوشبختانه ) هيچ کس نفهميد که من کيف پولم رو توي ماشين جا گذاشته بودم!!!
رابطه ای نداشتم هیچ اطلاعاتی درباره سکس و اندامه زن ندارم.ヅ
تا به حالا فیلم سوپر هم ندیدم. نمی دونم امشب باید چیکار کنم....ヅ
تو رو خدا راهنماییم کنین که آبروم در خطره..؟ヅ
و حالا پاسخ ملت غیوره همیشه در صحنه:
1-کاتالوگه دختره رو از مادرش بگیر برو صفحه 34 پارگرافه سومヅ
2-بدبخت 26 سال چه گوهی میخوردی که الان به گوه خوری افتادی؟؟ヅ
3-تو رو چه به زن گرفتن.؟ تو هنوز برای یادگیری
آموزشهای اولیه واس بری تا 4 سال جق بزنیヅ
4-تو اول دست کن تو شورتت ببین اون دیلمه رو داری؟
اگه نداری زود بگو واسه تو هم شوهره خوب پیدا کنیم.ヅ
5-همین که رفتین خونه... وانه حموم رو پره آب کن بعدش دختره رو لخت کن بنداز توش
از هر جاش که حباب داد چیزتو بکن همون جاش.ヅ
6-کاپوتشو بزن بالا، درب رادیاتشو وا کون... اگه دیدی خشکه، بکن توش آب بریزヅ
7-شورتو که دربیاری 2 تا سوراخ باید ببینی...یه فازمتر بگیر بکن تو سوراخا
هر کدوم که جرقه زد کابلتو بکن توش..ヅ
هر سال که نمایشگاه در و داف میزارن مصلای تهران
چرا یه عده میان اون وسط کتاب خرید فروش میکنن؟؟؟
دختر: با کمال میل موسیو!
ایتالیا : پسر: خانوم من واقعا شمارو از صمیم قلب دوست دارم و بسیار مایلم که بیشتر با شما آشنا شم!
دختر: من هم از شما خوشم اومده و پیشنهاد شمارو با کمال میل می پذیرم!
انگلیس : پسر: با عرض سلام خدمت شما خانوم محترم!
خانوم من چند وقت هست که از شما خوشم اومده می میخوام اگه مایل باشید باهم باشیم!
دختر: چرا که نه؟ میتونیم در کنار هم باشیم!
و اما ایران : پسر: پیــــــــــــس پیــــــــس چِــخـــــــــــــــه … هووووووی با تواما!
بیا شماره مو بگیر بزنگ! دختر: خفه شو! کصافطِ عوضی!
مگه خودت خوار و مادر نداری راه افتادی دنبالِ ناموس مردم،بی ناموس!
شماره تو میگیرم فقط واسه اینکه شرتو زود کم کنی! ساعت ۱۰ زنگ میزنم!
لب دریا..
شیطون فکر کردی ما از اوناییم؟
دختر : معنی نداره که ؟؟ نشستیم واسه خودمون دیگه! بریم کوچه شما چیکار؟
پسر : نمیشه ؛ کارت دارم , میخام سورپرایزت کنم :)
دختر : باشه بریم , ولی زود برگردیما
پسر : باشه
به کوچه رسیدند .... پسر : بیا بریم دم خونمون
دختر : ای بابا!!! آخه واسه چی؟؟
پسر : بهونه نیار دیگه, گفتم که کارت دارم
دختر : باشه
رفتن دم خونه پسره.... پسر:بیا بریم بالا تو خونه
دختر:امکان نداره ... نمیام
پسر:باشه نیا ولی بدون که چیز خوبی رو از دست میدی
دختر که داشت از فضولی میترکید : باشه ....میام ولی تو رو خدا زود برگردیم
پسر : باشه عشقم
با هم به داخل خونه پسره رفتن....پسر : بیا بریم تو اتاقم رو تخت
دختر : وااااااا کصافط میخاستی با من ........!!؟؟
پسر : نه عشقم من اگه میخاستم این کار رو بکنم زودتر از اینا میکردم
دختر : پس چیکار میخای بکنی؟؟؟؟؟
پسر : تو برو رو تختم و پتو رو بکش رو سرت خودت متوجه میشی
دختر : باشه
ودقایقی بعد پسر و دختر هر دو زیر پتو روی تخت بودند
وناگهان پسر در اوج تاریکی زیر پتو ساعت خود را درآورد و گفت :
بــبـــیــــن ســـاعـــتــــم شــبـــرنــــــگ داره
بهتر از بازی کردن با دل دختر مردمه...!!
مجموعه داستان های بارو نکردنی
لامصب خیلی با کلاسه...
ولی فعلا" فقط فرق شیر کاکائو با شیر رو میدونم ... :|
بالــُـــنـــــی خواهـم ســــــاخت
تــا اَبــَـد خـواهـم رف
تو شهرمون قیمت بلیط زدیم 500ت کسی نیومد. کردیمش300ت کسی نیومد. 100ت بازم کسی نیومد.
مجانی کردیم همه اومدن تو باغ وحش. در رو قفل کردیم قفس شیر و باز کردم.
صدا زدم خروجی 5000تومن و اینگونه انتقام گرفتیم از مردم شهرمون
با خبر شدن دو گدا از هم...
نوعی بیماری روانیست که فرد را تحریک به باز کردن درب یخچال میکند،در حالی که نه تشنه است،
نه گرسنه است و نه اصلا میداند که چه میخواهداز علائم این بیماری این است که
فرد از اتاقش خارج میشودسرگردان راه آشپزخانه را در پیش میگیرد درب یخچال را باز میکند،
چیزی بر نمیدارد درب را میبندداین بیماری به وفور در میان متولدین دهههای ۶۰ و ۷۰ به چشم میخورد!
ولی نتیجه قهوه ایی شده !! نمیدونم چرا
اینو گفتم گول این تبلیغات رو نخورید الکیه